مرزهایی که دیگر خط‌قرمز نیست

حکومت با اعمال خشونت شدید در برابر معترضان باعث افزایش تقاضاهای مردم شده است.

مرزهایی که دیگر خط‌قرمز نیست

حکومت با اعمال خشونت شدید در برابر معترضان باعث افزایش تقاضاهای مردم شده است.

Thursday, 10 December, 2009

" مبارزه با استکبار جهانی" نام گرفته است، جدی‌‌ترین و اساسی‌ترین خط قرمز جامعه با پاره و لگد‌مال کردن عکس آیت‌الله خامنه‌ای توسط مردم معترض و نیز شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه دانشجویان دانشگاه تهران شکسته شد و سماجت مردم در ماندن و بحث کردن با نیروهای بسیجی، به‌رغم باتوم و گاز اشک‌آور، نشان داد که ترس از نیروهای گوناگون نظامی و سرکوب رنگ باخته است.



با اینکه از هفته دوم اعتراضات مردم پس از انتخابات شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر داده شد و تا حد زیادی هدف از این شعار رهبری ایران بود که در خطبه‌های نماز جمعه رو در روی مردم ایستاده بود اما مردم از به‌کار بردن شعار مستقیمی علیه آقای خامنه‌ای در راهپیمایی‌ها پرهیز می کردند، مگر در الله‌اکبر‌های شبانه و در تاریکی شب بر پشت‌بام‌ها که برخی از مردم الله‌اکبر‌های خود را با شعار مرگ بر خامنه‌ای به پایان می‌رساندند. اما پرهیز از شعار مستقیم علیه او در تظاهرات باز گذاشتن راهی برای حاکمیت برای میانجی‌گری و حل و فصل این اختلاف بزرگ بود اما اصرار رهبری ایران بر حمایت از احمدی‌نژاد و تکرار سخنان تند و تهدیدآمیز در سخنرانی‌های بعدی او را که از کاریزمای امام خمینی، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی بی‌بهره است، به هدف اول انتقادات نخبگان و حملات مردم در شعارها تبدیل کرد.



یک هفته قبل از ۱۳ آبان جوانی نخبه از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف در اقدامی شجاعانه انتقادات خود را در حضور آقای خامنه‌ای در مقابل جمع هزار نفری نخبگان مطرح کرده بود و مورد تشویق برخی از حضار هم قرار گرفته بود اما آنچه در روز 13 آبان اتفاق افتاد، فقط انتقادی آرام نبود بلکه نفی و طرد قانونی بود که تاکنون جرمی بزرگ به شمار می‌رفته است.



در روز ۱۳ آبان، جوانی از جمعیت تظاهر‌کننده در میدان ولی‌عصر بر بلندی پرید و پلاکارد بزرگی را که عکس خامنه‌ای بر آن نقش بسته‌ بود، پاره کرد و بر زمین انداخت و مردم بر آن پا کوبیدند. در همان روز دانشجویان دانشگاه تهران که در دانشگاه محبوس شده و اجازه خروج نیافته بودند تا مراسم دولتی 13 آبان در مقابل سفارت امریکا در آرامش برگزار شود، در کنار نرده‌های دانشگاه رو به خیابان جمع شدند و آویزان بر نرده‌ها با شعار" مرگ بر اصل ولایت فقیه" و نیز "تجاوز، جنایت؛ مرگ بر این ولایت"، آقای خامنه‌ای و اصل ولایت فقیه را به چالش کشیدند.



دانشجوی فوق‌لیسانس حقوق در دانشگاه تهران که خود در این اعتراض شرکت داشته است، می گوید،" این شعار نتیجه و پیامد بی‌مسئولیتی مقام ولایت در انجام وظایفش است. وظیفه کسی که قدرت زیادی دارد این نیست که مرتب دستور سرکوب صادر کند و مردم را تهدید کند. حالا مردم خواهان از بین رفتن قوانینی هستند که به افراد چنین قدرت بی‌حدی می دهد".



یک استاد دانشگاه در باره این شعارها می گوید:" اگر از ابتدا مخالفان در نظر گرفته می‌شدند و ایشان با لحن مناسبی با معترضانی که اصرار داشتند حرمت مقام اول مملکت را حفظ کنند، صحبت می کردند، کار به اینجا نمی کشید. مقاومت حکومت در برابر مخالفان با اتکای به سرکوب خود عامل افزایش تقاضاهای مردم شد. حالا دیگر بازگرداندن اوضاع به روزهای اول ممکن نیست." وی در باره تاثیر این خط قرمز‌شکنی گفت: "علاوه بر قداست‌زدایی ، این شعارها اصول و قوانینی را نشانه گرفته است که مانعی بر سر راه دموکراسی تلقی می شود. این روزها انتقاد از رهبر، مستقیم و غیر‌مستقیم، زیاد است اما طرح گسترده آن در جامعه به شکلی عیان چنانکه در روز ۱۳ آبان اتفاق افتاد، آن را به‌تدریج به تقاضای جدی بدل می کند و به متفکران مخالف این اصل فرصت نظریه‌پردازی علیه آن را می دهد و به فعالان سیاسی مخالف، امتیازی دیگر برای چانه زنی؛ اگر مذاکره ای در کار باشد."



اما در سوی دیگر، مردم معترض در خیابان که اجازه تجمع را نیافتند، رفتاری جدید از خود به نمایش گذاشتند. در میدان هفتم تیر نیروهای نظامی مردم معترض را با باتون و گاز اشک‌آور متفرق می‌کردند تا راه برای تظاهرات دولتی دانش‌آموزان بسیجی باز شود. تظاهرات تعداد اندک دانش‌آموزان و بسیجیان به معترضان که حاضر نبودند خیابان ها را ترک کنند، فرصتی به مردم می‌داد که با حامیان دولت بحث کنند. بازار گفتمان در خیابان قائم مقام داغ بود، دانشجوی بسیجی قسم می خورد و فریاد می‌زد که از سهمیه بسیج برای ورود به دانشگاه استفاده نکرده است و حاضر است این را ثابت کند. یکی از معترضان به جوانی که دانشجوی گرافیک و حامی دولت بود و تقصیر ناآرامی‌ها را متوجه طرفداران موسوی و کروبی می دانست، می گفت: چرا به ما اجازه تجمع نمی‌دهید؟ مگر نمی‌گویید ما اقلیت هستیم، خب به ما اجازه تجمع دهید تا ما هم خواسته‌هایمان را بیان کنیم و هم تعدادمان را بدانید." مردی که خود را کارمند وزارت کشور معرفی می کرد، به معترضان می گفت که شما نتیجه انتخابات را قبول نکردید و این یعنی نقض قانون. خانم معترضی که ادعا می‌کرد او هم در زمان خاتمی، رئیس جمهور پیشین، در وزارت کشور کار کرده است و قانون را هم می‌داند به او پاسخ داد: "قانون معنیش این نیست که اصلا اعتراض نباشد. حق اعتراض برای مردم در قانون پیش بینی شده‌است. شما با این خشونتی که علیه ما اعمال می شود و همین آلان دیدید، موافقید؟" و مرد متواضعانه پاسخ داد: " نه، موافق نیستم."



اما این بحث‌ها با دخالت نیروهای سپاه و بسیج به‌هم می‌خورد، گویی که آنها علاقه‌ای نداشتند که دو گروه مردم به هم نزدیک شوند. معترضان که اصرار داشتند با طرفداران دولت صحبت کنند، معتقد بودند که دولت از انشقاق جامعه سواستفاده می کند. زنی در پاسخ به یکی از فرماندهان سپاهی که لباس نظامی به تن نداشت و از مردم خواهش می‌کرد که به خانه‌هایشان بروند، گفت:" ما برای اعتراض آمده‌ایم، نیامده ایم برای اینکه با خواهش شما که همین چند دقیقه قبل با گاز اشک‌آور و باتون به ما حمله کردید، به خانه‌هایمان برگردیم." مردان و زنانی که سن بیشتری داشتند، این بحث‌ها را شبیه بحث‌هایی می‌دانستند که در جریان انقلاب میان گروه‌های مختلف در می‌گرفت.



سماجت مردم برای ماندن در خیابان و هو کردن ماموران بی‌شمار بسیج و جر و بحث کردن با آنها، ماموران را کلافه کرده بود. مردم در حین باتوم خوردن از ماموران سوال می‌کردند که چرا آنها را می‌زنند، برخی به آنها می‌گفتند که برای زدن مردم چقدر پول می‌گیرند و زنان و مردان مسن آنها را نفرین می‌کردند تا ماموران خود خسته می‌شدند و می‌رفتند. ماموری از دختری که خودش با باتون به شانه او زده بود و دختر بی‌حال و لرزان روی پله‌های بانک افتاده بود، خواهش می کرد که تاکسی بگیرد و به خانه برود و دختر عصبانی به او می گفت: "بهتر است برای من تصمیم نگیری! تو پول می‌گیری که ما را بزنی و زدی و من هم برای اعتراض آمده‌ ام و خانه نمی‌روم."



با توجه به خشونت شدیدی که علیه مردم در خیابان‌ها اعمال می‌شود، هنوز نمی‌توان گفت که نیروهای نظامی اعم از بسیج و سپاه از برخورد با مردم خسته شده اند، هرچند لایه های معتقد و منصف آنها از این فاصله ای که میان آنها و مردم ایجاد شده است، تکان خورده است و ناراضی است. اما سماجت مردم معترض می تواند این تغییر را به‌تدریج ایجاد کند. آغاز اعتراضات، خود دلیل و جلوه‌ای از غلبه خشم بر ترس در میان مردم بود اما حمله دسته‌جمعی و باتوم به‌دست نیروهای نظامی در خیابان می توانست مردم را متفرق کند. به‌تدریج و هر اندازه مامور در خیابان‌ ها بیشتر شد، ترس مردم از مامور و باتوم کمرنگ‌تر شد. آنها دیگر به جزئی از خیابان‌ها تبدیل شده‌اند و هیبت گذشته را از دست داده‌ اند. در روز ۱۳ آبان معترضان دیگر از ماموران فرار نمی‌کردند، در عوض چشم در چشم ماموران از آنها سوال می‌کردند و یا پاسخ‌شان را می‌دادند. باتوم می‌خوردند و می‌ماندند و این امر، ماموری را که می خواهد وقتی باتوم بلند می‌کند، مردم فرار کنند، در وضع بدی قرار می‌داد. برای ماموری که احتمالا ترجیح می‌دهد بی آنکه فردی را ببیند، بزند، دشوار است تا باتوم را بر سر کسی فرود بیاورد که دارد او را با سماجت نگاه می‌کند. شاید برای همین بود که پس از زدن معترضان، برخی از آنها باز می گشتند و حال کسی را که باتوم خورده بود، می‌پرسیدند و یا توصیه می‌کردند که بروند تا مجبور نباشند آنها را دوباره کتک بزنند. یک روزنامه نگار با سابقه که در میان جمعیت بود، در باره اعتراض ۱۳ آبان گفت: روزهایی که مانند همین ۱۳ آبان مناسبت‌های حکومتی است، تاثیر متفاوت و شگفت انگیزی داشته است. در این روزها خواهی نخواهی میزان خشونت محدود است زیرا مردم حامی دولت هم در خیابان‌ها هستند و ماموران نمی‌خواهند جلوی چشم آنها رفتارهای خیلی خشن بکنند. از طرف دیگر در چنین روزهایی امکان گفت‌و‌گوی میان مخالفان و موافقان دولت را با هم پیش می آورد و فاصله میان مردم را کمتر می‌کند.



به نظر می‌رسد صبوری و پیگیری جنبش سبز در بیان خواسته‌ها، جامعه را از قدرتش آگاه ساخته است. مردم دریافته‌اند که قانون مادامی قانون است که اراده مردم به آن اعتبار بخشد. ایستادگی مردم در مقابل امر و نهی نیروهای نظامی و نیز اصول بنیادین جمهوری اسلامی نه تنها اعتبار آنها را به چالش کشیده است بلکه به‌تدریج دارد مرز و یا خط قرمز جدیدی را - خصوصا برای دولت‌مردان - بنا می‌گذارد، این خط قرمز جدید "اراده مردم" نام دارد.



یاسمن باجی نام مستعار یک روزنامه‌نگار ایرانی است.


 

Iraqi Kurdistan, Iran
Frontline Updates
Support local journalists